قصهی «نقش سنگ»
ده سال پیش بود… درست همون روزایی که با چندتا سنگ ساده و یه عالمه شوق و ذوق، کارگاه کوچیک نقشسنگ رو راه انداختیم. توی یه گوشه دنج از مشهد، یه میز کار، یه عالمه قلممو و کلی خیال… مینشستیم و دونهدونه سنگا رو نقش میزدیم. اون روزا هر تابلوی کوچیک، برامون مثل یه دنیای تازه بود، یه قصه که از دل و دستامون میومد و میرفت مینشست یه گوشه از خونههای شما.
کمکم کارمون گرفت… شما بودین که باورمون کردین، حمایتا و انرژی قشنگتون شد دلیل اینکه نقشسنگ آرومآروم بزرگتر شد. چوب اومد کنار سنگ، رنگ و نور اومد توی کار… آباژورای دستساز، ساعتای چوبی، جاکلیدی و کلی چیزای دیگه که همهشون فقط یه هدف داشتن: اینکه ذرهای زیبایی، پویایی و حس خوب طبیعت رو با هنر دست تلفیق کنن و بیارن به خونههاتون.
ولی این فقط ساخت محصول نبود… هر بار که سفارشا رو میفرستادیم، هر پیامی که میخوندیم، هر عکسی که از خونههای شما میدیدیم، انگار یه گوشهی دیگه از این مسیر برامون ساخته میشد. میدیدیم که اون تیکه چوب یا سنگ کوچیک، تونسته یه لبخند، یه یادگاری، یه حس گرم به زندگی شما اضافه کنه… و این، قشنگترین بخش قصهمونه.
راستش مسیرمون آسون نبود، پر از بالا و پایین، پر از یاد گرفتن و دوباره شروع کردن… ولی هرچی بود، با شما شیرینتر شد. ممنونیم که کنارمون بودین، بهمون انرژی دادین و باعث شدین نقشسنگ ده ساله بشه. امیدواریم در کنار شما همینجور ادامه بدیم و بتونیم یه گوشه از خونه و دلتون رو قشنگتر کنیم.